Sunday, July 1, 2007

نمی دونم از کجا شروع کنم از خودم که حسابی گوز پيچم و نمی دونم چه غلطی دارم ميکنم يا از خبرای ایران که به نظر مياد اونجا هم کسی مثل من نمی دونه داره چه کار می کنه.يکی نيست بگه اگه ناراحت هستيد بايد حتما مثل وحشی ها همه چيزو بشکونيد و به خودتون ضرر بزنيد? من که این جماعت را نمی فهمم.يه مشت انسان از جان گذشته هم دارن به خودشون بمب ميبندند و تو انگليس راه افتادن و دارن زهره مردم آب ميکنن.خيلی شجاعت ميخواد که يه مشت آدم بيگناه رو بفرستی تو هوا. این جماعت خيلی باحال هستند .ميان این ور آب هر آداب و رسومی دارن به راحتی انجام ميدن و تازه شاکيند که چرا در غرب ازادی زياده. بگذريم از حال خودم چه بگم که شده مصداق شعر مشيريی که ميگه .
پر کن پياله را که این آب آتشين ديريست ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها که در پی هم می شود تهی دريای آتش است که ريزم به کام خويش
گرداب ميربايد و آبم نمی برد
من با سمند سرکش و جادويی شراب تا بيکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه های گرم تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گريز پا تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
هان ای عقاب عشق از قله های مه الود و دور دست پرواز کن به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد.
در راه زندگی با این همه تلاش و تمنا و تشنگی با اینکه ناله ميکنم از ته دل که آب آب
ديگر فريب هم به سرابم نمی برد.
پر کن پياله را


No comments: